معمولا در زندگی مشترک بی اعتمادی به همسر زمانی به وجود میآید که مرتکب خطایی میشویم که تصویرمان را در ذهن همسرمان خدشهدار یا ویران میکند، سوالی هراسناک در ذهنمان ایجاد میشود: آیا او مرا میبخشد؟ آیا میتواند دوباره به من اعتماد کند؟ آیا ممکن است همه چیز از دست برود؟
در چنین شرایطی، شاید این مثال به خاطرتان بیاید که قطعات شکسته لیوان، در کنار هم، دوباره یک لیوان را تشکیل میدهند، اما این، همان لیوان سابق نیست و هیچوقت مثل قبل نمیشود و قطعا بی اعتمادی به همسر به راحتی درست نمی شود.
آیا این مثال درست است؟ اعتماد هرگز بازسازی نمیشود؟ راهی برای جبران آنچه رخ داده است، وجود دارد؟
ممکن است یکی از دلایل بی اعتمادی همسر ، خیانت همسر باشد؛ ما در مقالهی چگونه خیانت همسرمان را پشت سر بگذاریم؟ به این موضوع به صورت کامل پرداختیم
در این یادداشت، اهمیت (اعتماد و بی اعتمادی به همسر) را در روابط زوجین بررسی میکنیم. اینکه چرا این معیار انقدر مهم است، چه چیزهایی میتواند به آن آسیب بزند، خدشهدار شدن یا نابودی آن چه تبعاتی دارد و نهایتا چطور میتوان آن را بازسازی کرد.

چرا وجود اعتماد در روابط عاطفی اهمیت دارد؟
اعتماد، خشت اول هرگونه تعامل انسانی است. شما به واسطه اعتمادی که به دیگری دارید، با او همکاری و همفکری میکنید، از چالشها و موانع میگذرید، دانش، احساسات، افکار، نگرانیها، مشکلات و برنامههایتان را با او درمیان میگذارید و دوستان و اطرافیان دیگر خود را با او آشنا میکنید.
همه این تعاملات، از اعتماد شروع میشوند، ارتباط را تقویت میکنند و خود، منجر به افزایش اعتماد میشوند. و بی اعتمادی به همسر می تواند پایان یک رابطه عاطفی باشد.
بی اعتمادی به همسر چگونه و در اثر چه عواملی رخ میدهد؟
اگر همسر یا شریک عاطفیتان، اعتمادش را به شما از دست داده است، بدون آنکه اتفاق مشخصی رخ داده باشد و شما علائم بی اعتمادی به همسر را در او می بینید و نمیتوانید علت آن را متوجه شوید، به دنبال این گزینهها در خودتان بگردید:
- دروغهای کوچک و بزرگ مداوم
- شکستن مداوم قولها و زیرپاگذاشتن وعدهها
- تناقض بین گفتهها و رفتارها
- افشای اسرار یا اطلاعاتی که انتظار میرفت بین شما و همسرتان بماند
- غیرقابل پیشبینی بودن
(تغییر کردن مداوم، متعهد نماندن به تصمیمات، ابهام و سردرگمی دائم درباره مسائل) - مسئولیتپذیر نبودن
(نپذیرفتن اشتباهات، به عهده نگرفتن تبعات خطاها، تلاش نکردن برای جبران آنچه رخ داده است) - صحبت نکردن درباره مشکلات یا انتقاد پذیر نبودن برای شنیدن کاستیها
(مسائلی جزئی که میتوانست حل شود)
دلایل بی اعتمادی به همسر:
اگر در زندگی مشکل بی اعتمادی به همسر دارید، اما نمیدانید چرا، و هیچ از یک موارد بالا درباره او صدق نمیکنند، با ما همراه باشید تا برررسی دلایل این موضوع شما را بیشتر راهنمایی کنیم.
در گذشتهتان، اعتماد جایی نداشته است:
گاهی اوقات، ریشه بیاعتمادی به همسر را باید جایی خارج از رابطهتان پیدا کنید، مثلا در گذشتهتان. وقایعی مانند شکست عاطفی شدید، مورد خیانت قرار گرفتن، طرد شدن توسط عزیزان، بیاعتمادی پدر و مادر به شما و … میتواند تواناییتان برای اعتماد کردن به دیگران را شدیدا تحت تاثیر قرار دهد. شما نمیتوانید اعتماد کنید، چون قبلا از اعتماد کردن آسیب دیده یا هرگز اعتماد کردن را یاد نگرفتهاید و همین میتواند دلیلی برای بی اعتمادی به همسر نیز باشد.
پای یک اختلال روانشناختی در میان باشد:
در مواردی، ممکن است علت بیاعتمادی به همسر یا شریک زندگیتان، به یک اختلال روانشناختی مرتبط باشد. مثلا افرادی که درگیر اختلال شخصیت پارانویید یا اختلال شخصیت ضد اجتماعی هستند، کسانی که طرحواره بیاعتمادی-بدرفتاری دارند و …، به سختی میتوانند به دیگران اعتماد کنند.
پنج مرحلهی بی اعتمادی به همسر و شریک عاطفی:
اعتماد، همانگونه که به تدریج شکل میگیرد، معمولا به تدریج هم از دست میرود و بی اعتمادی به همسر به وجود میآید و مرحله بعد از این بی اعتمادی میتواند در بهترین حالت طلاق عاطفی بین شما و همسرتان باشد .
در حین طی شدن این مراحل، هرچقدر زودتر و در مراحل ابتداییتر بتوانید از بیاعتماد به همسر جلوگیری کنید، کمتر دچار آسیبهای ناشی از آن میشوید. ممکن است در روابط مختلف و درباره افراد مختلف، ترتیب این مراحل تغییر کند، بعضی از مرحلهها حذف یا تعداد جدیدی اضافه شود و … .
مرحله اول: شک:
در این مرحله، تنها یک احساس اعماق وجودتان هست که به شما نشان میدهد که یک جای کار میلنگد. یک چیزی سرجای خودش نیست. این احساس ناامنی و نادرستی، مبهم و گنگ است، هنوز نمیدانید از کجا سرچشمه میگیرد و نمیتوانید درست آن را بشناسید و علتهایش را کشف کنید.
مرحله دوم: سوء ظن:
اکنون، احساسات مبهم شما، شفافتر شدهاند. چیزهایی میبینید که شک اولیهتان را تایید میکنند اما هنوز مدرکی برای اثبات باورتان ندارید.
مرحله سوم: اضطراب:
حالتی از ناراحتی در تعامل با کسی که اعتمادتان نسبت به او کمرنگ شده یا کاملا از دست رفته است. این اضطراب ممکن است خودش را به شکل ناراحتیهای جسمانی نشان دهد؛ مثل حالت تهوع، افزایش تپش قلب، مشکلات ناحیه معده و … .
مرحله چهارم: ترس:
در این مرحله، از آسیبپذیریتان میترسید. از اینکه سلامت روانی و زندگی شما در خطر و در معرض آسیب است.
مرحله پنجم: محافظت از خود:
برای از بین بردن ترس، دیواری به دور خود میکشید. این دیوار، از نزدیک شدن دیگری و آسیب دیدنتان جلوگیری میکند؛ اما به تبع، تنها میشوید.
علائم و تبعات از دست رفتن اعتماد (بی اعتمادی همسر ) در یک رابطه عاطفی یا ازدواج:
از بین رفتن اعتماد، گاهی به معنای از بین رفتن کل ارتباط است. بیاعتمادی در شما، میتواند نشانههای متعددی داشته باشد، مثلا:
-
- پناه بردن به «کارها» به جای «آدمها»:
زمانی که اعتماد شما به دیگری آسیب میبیند، از تعامل کردن دور میشوید و ترجیح میدهید که زمانتان را به کار کردن بگذرانید؛ شغل، تفریح، یادگیری، ورزش و … .
-
- یک طرفه شدن روابط:
با از دست رفتن اعتماد، میترسید و تمایل دارید که در روابط صمیمانهتان، فقط دهنده باشید نه گیرنده. محبت میکنید، همدلی میکنید، گوش میدهید، راهنمایی میکنید، کارهایی انجام میدهید تا به دیگری کمک کنید، اما ترجیح میدهید که هیچ محبت، همدلی، راهنمایی و کمکی را از دیگران نپذیرید.
-
- محافظهکار شدن:
در یک رابطه سالم، دوست دارید آنچه میدانید را به اشتراک بگذارید، درباره مشکلاتتان حرف بزنید، نظرتان را بگویید؛ اما در رابطهای که اعتماد در آن آسیب دیده یا از دست رفته است، ترجیح میدهید که محافظهکار بمانید، چیزی را به اشتراک نگذارید و درها را ببندید.
-
- عادتهای آسیبرسان:
ضربه به اعتماد ممکن است به عادتهای بد منجر شود. سو مصرف مواد مخدر، سو استفاده از نوشیدنیهای حاوی الکل، پرخوری یا کمخوری افراطی، کم یا زیاد شدن قابل توجه ساعت خواب، و هر رفتار افراطی و اعتیادگونه دیگر.

چگونه بی اعتمادی به همسر مان را برطرف کنیم؟
اگر شما، کسی هستید که اعتمادتان را به شریک زندگی خود از دست دادهاید و با مشکل بی اعتمادی به همسر روبه برو شده اید :
قدم به قدم پیش بروید:
آیا میتوانید دوباره مثل قبل به شریک عاطفی خود یا همسرتان اعتماد کنید؟ خیر. بی اعتمادی به همسر با شریک زندگی ازبین نمیرود. البته این، به معنی این نیست که دیگر نمیتوانید به او اعتماد کنید، بلکه به این معناست که اعتماد شما به او، شکل جدیدی به خود میگیرد.
در شکلگیری مجدد اعتماد و بازسازی آنچه از دست رفته است، خودتان را تحت فشار نگذارید. طبیعی است که آنچه از دست رفته است، به سختی و با طی کردن مدت زمان نسبتا زیادی دوباره به دست بیاید. از قدمهای کوچک شروع کنید.
آیا او به موقع سر قرارها حاضر میشود؟ آیا مسئولیتی را که درباره کارهای خانه یا بیرون از خانه به او سپردهاید، به درستی انجام میدهد؟ آیا اطلاعات کوچک و کمی را که با او در میان گذاشتهاید، میان خودتان نگه میدارد؟ آیا در تعاملات اجتماعیاش، تجدیدنظر کرده است و میتوانید تغییرات کوچک اما محسوسی را در او ببینید؟
روایت همسرتان را هم بشنوید:
خیانت، افشای رازها و مسائل شخصی، عدم حمایت و … کاملا اشتباه است و هیچ توجیه و دلیلی نمیتواند آن را درست جلوه دهد. با این وجود، سعی کنید به صحبتهای همسرتان گوش دهید.
ببینید چه عواملی باعث شده است که او چنین رفتاری را از خود نشان دهد. شاید در حین تجربه یک چالش اساسی هویتی، خانوادگی یا کاری مرتکب این اشتباه شده است، شاید سلامت روانی او دچار مشکل شده است و از افسردگی، اضطراب مفرط یا اختلالات روانشناختی رنج میبرد یا ممکن است دیگران و شرایط محیطی روی تصمیم او تاثیر بسزایی گذاشته باشند.
آگاهی از شرایطی که منجر به چنین اتفاقی شده است، به شما نشان میدهد که رفتار و تصمیم همسر یا شریک عاطفیتان، از سر ویژگیهای به شدت ناسالم شخصیتی، باورهای بنیادین اشتباه، بیعلاقه بودن یا تلاش برای آسیب زدن به شما نبوده است. هیچیک از شرایطی که گفته شد، حق ناراحت و آسیبدیده بودن را از شما نمیگیرد، اما درک آنها، به شما کمک میکند تا بتوانید آسانتر از این چالش عبور کنید.
حد و مرز تعیین کنید:
حد و مرزهایی برای هم تعریف کنید، محدودیتهایی که میدانید اگر زیر پا گذاشته شوند، منجر به بیاعتمادی خواهند شد.
دوست دارید چه چیزهایی فقط بین خودتان بماند؟ چه چیزهایی فقط مربوط به خود شماست و او حق ورود به آن حیطه را ندارد؟ چه چیزهایی مربوط به خانواده یا دوستان صمیمی شماست که تمایلی ندارید با همسرتان به اشتراک بگذارید؟ تمایل دارید همسرتان در ارتباط با همکاران، دوستان و اقوام جنس مخالف خود، چه نکاتی و مسائلی را رعایت کند؟
برای جلوگیری از سوتفاهم، برداشت اشتباه و دلخوریهای ناخواسته، سعی کنید دلیل این محدودیتها را توضیح دهید. به صورت کاملا شفاف بگویید دلیلتان برای این مرز کشیدن چیست و اگر این محدودیتها رعایت نشوند، ممکن است چه تبعاتی برای رابطهتان به همراه بیاورند.
چگونه بی اعتمادی همسر مان را برطرف کنیم ؟
اگر شما آن کسی هستید که مسئولیت اصلی از بین رفتن یا کمرنگ شدن اعتماد همسر بر عهده اوست:
پشیمانیتان را ابراز کنید:
عذرخواهی کنید. این مرحله ساده، اما بسیار اساسی است. شما با عدم صداقت، بیتوجهی یا بیمسئولیتی، به سلامت روان شریک عاطفی یا همسر خود آسیب زدهاید.
پس در گام اول، باید بیان کنید که به تمام اشتباهات خود آگاهید و بابت همه آنها عمیقا متاسف هستید ، بهتر است اشاره کنید که متوجهید که این کار شما، چه فشار و ضربهای به او وارد کردهاست، به او حق میدهید که نتواند به این زودی به شما اعتماد کند و حاضرید تمام تلاشتان را بکنید تا این آسیب، درمان شود. و با عشق ورزیدن به همسر می توانید به او ثابت کنید که برای رابطه تان تلاش میکنید.
مسئولیت کامل اشتباهتان را به عهده بگیرید:
اگر شرایط سخت، چالش اساسی، ناراحتیهای روانی یا چنین مسائلی محرک شما برای نشان دادن چنین رفتار یا اتخاذ چنان تصمیمی بودهاند، آنها را کامل و صادقانه توضیح دهید.
البته توجه داشته باشید که این کار، فقط در جهت این است که همسر یا شریک عاطفی آسیبدیدهی شما، بتواند کمی آسانتر از غم و خشم خود عبور کند؛ نه برای اینکه خودتان را توجیه کرده و تلاش کنید که خود را از هر خطایی تبرئه کنید. اولین گام، پذیرش خطا و تبعات آن، و گام بعدی تلاش برای نشان دادن این است که این خطا، عمدی و برای آسیب زدن به همسرتان نبوده است و خودتان هم از آن پشیمان هستید.
به همسرتان اجازه دهید که احساساتش را ابراز کند:
از بین رفتن اعتماد همسر یا شریک عاطفی در یک رابطه عاطفی عمیق، مانند تخریب ستونی اصلیست که یک ساختمان بزرگ را سرپا نگه داشته است.
بنابراین به همسر یا شریک عاطفی خود حق بدهید که غم، خشم، ناامیدی یا نفرت عمیقی را تجربه کند. به او اجازه دهید که احساساتش را تخلیه کند. درباره آنچه احساس یا فکر میکند با او صحبت کنید. این گفتوگو و تخلیههای هیجانی، علاوه بر اینکه به او کمک میکنند تا آسودهتر شود، میتواند برای شما نیز مفید باشد.
ممکن است در این حین، راههایی برای بازسازی اعتماد از دست رفته پیدا کنید، انتظارات برآورده نشده را کشف کنید و دلیل خشم و غم را متوجه شوید. از این اطلاعات میتوانید به برنامهریزی کارها و تصمیمهایی برای بازسازی شرایط، همدلی درستتر، هدفمندتر و تاثیرگذارتر با همسرتان و کشف مشکلات و برطرف کردن آنها کمک کند.
گفتوگوی صادقانه و بدون محافظهکاری داشته باشید:
علاوه بر دروغ گفتن، پنهان کردن اسرار، انکار انچه قبلا گفته یا انجام دادهاید و شکستن قول و قرارها، گفتوگوی محافظهکارانه هم میتواند به اعتماد آسیب بزند.
اگر آنچه فکر یا احساس میکنید، نگرانیها، مشکلات، رنجشها و دغدغههایتان را با فرد مقابل در میان نگذارید، او نمیتواند ذهن شما را بخواند و متوجه همه چیز شود. اگر خودتان را صادقانه ابراز نکنید، رفتارتان با گفتههایتان تناقض پیدا میکند. برای مثال میگویید مشکلی ندارید یا حرفی از وجود یک دغدغه نمیزنید، اما دائم در خودتان هستید، مضطربید و نمیتوانید تمرکز کنید. این تناقض، میتواند اعتماد به همسر را خدشهدار کند.
از آسیبپذیر بودن نترسید:
اگر مشکلی در محل کار شما را آزار میدهد، اگر بارها کابوسِ خاطرهای از گذشته را میبینید، اگر از چیزی میترسید و درباره آن نگرانی بسیاری دارید یا اگر فکر میکنید نقص یا نکته منفیای دارید، از به اشتراک گذاشتن آن با همسرتان نترسید.
نشان دادن مراتبی از آسیبپذیری در روابط بسیار نزدیک، باعث اعتمادسازی میشود. علاوه بر این که میتوانید از همدلی، همفکری و کمکهای همسرتان برای رد شدن از چالشهایتان استفاده کنید، به او نشان میدهید که شما هم آسیبپذیر هستید و او، در این موضوع، تنها نیست و نباید شما را شخص مصون از هر آسیب و ایمن، و خود را آسیبپذیر و ناایمن بداند.
قابل پیشبینی بمانید:
شریک عاطفیتان تلاش میکند تا شما را بشناسد؛ عادتها، علایق، فعالیتهای روزمره، دوستان و همکارانی که دارید، باورها یا دغدغهها. او، با شناختی که کسب میکند، به یک احساس امنیت و اعتماد نسبت به شما میرسد. حسی که میداند شما تقریبا چه کسی هستید، در هر حالت مشخص احتمالا به چه چیزی تمایل دارید، در هر موقعیتی احتمالا چه واکنشی نشان میدهید و … .
زمانی که ناگهان در هریک از زمینههای زندگیتان تغییری ایجاد میکنید و به واسطه آن، رفتار، ویژگیها، تمایلات یا ظاهرتان عوض میشود، آن احساس امنیت از بین میرود و به اعتماد ضربه میخورد وباعث کمرنگ شدن اعتماد همسر به شما می شود.
پس بهتر است شریک زندگیتان را در جریان تغییرات موردنظرتان قرار دهید. با او گفتوگو کنید، از باورهای جدیدتان بگویید، نظرش را بپرسید و اجازه دهید او هم با شما در این مسیر همراه شود؛ تا فقط شاهد نتیجه ناگهانی آن نباشد.
مراقب کوچکترین قولها و وعدهها باشید:
اگر اعتماد همسرتان خدشهدار یا کاملا از دست رفته است، شکستن کوچکترین قولها و فراموش کردن جزئیترین وعدهها میتواند بازسازی ان را بسیار سختتر از گذشته کنند.
حتی اگر اعتماد بین شما وجود دارد، این کار میتواند به مرور زمان آن اعتماد را کمرنگ کند. بنابراین، فارغ از اتفاقات غیرمنتظره و شرایط غیرقابلپیشبینی، سعی کنید که با توجه به شرایط و تواناییهایتان قول بدهید تا بتوانید پای آن بمانید. پای حرفتان بمانید تا کم کم اعتبار از دسترفته را بازیابید.
جمعبندی: آنچه از دست رفته است، برمیگردد؟
پاسخ این سوال، به عوامل متعددی بستگی دارد. اینکه تبعات رفتار و تصمیم شما، چقدر سهمگین بوده است؟، چه کسانی را تحت تاثیر قرار داده است؟، آیا تحت فشار مسائل اساسیای بودهاید؟، آیا مسئولیت خطای خود را پذیرفتهاید؟، چقدر تلاش کردهاید تا اشتباهاتتان را جبران کنید؟ و … .
علاوه بر نکاتی که در این مقاله به آنها اشاره کردیم، بهتر است که از یک متخصص (روانشناس یا مشاور) کمک بگیرید.
اعتماد کردن، فرآیندی طولانی و دشوار است و اعتماد کردنِ دوباره، زمانبرتر و سختتر از آن، اما غیرممکن نیست و ارزش این را دارد که برایش تلاش کنید.